بیوگرافی Vito Scaletta در بازی مافیا 2
زمان کنونی: ۸-ارديبهشت-۰۳, ۱۱:۴۹ عصر
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: Admin
آخرین ارسال: Admin
پاسخ ها 1
بازدید 6352

ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
بیوگرافی Vito Scaletta در بازی مافیا 2
نویسنده پیام
مدیر کل سایت
مدیر کل سایت

وضعيت : آفلاین
ارسال‌ها: 626
تاریخ عضویت: خرد ۱۳۹۱

اعتبار: 24
محل سکونت
ایران

بیش از ADSL-2 Mb/S
بازي مورد علاقه
Mafia
تیم محبوب
حالت من

سپاس ها 424
سپاس شده 213 بار در 122 ارسال

سطح: 22
اعتبار: 76 / 546
مهارت: 208 / 19,016
تجربه: 87 / 100

ارسال: #1
news بیوگرافی Vito Scaletta در بازی مافیا 2
[تصویر:  Vito-Scaletta-250x79.jpg]
یک مواقعی تصمیم اینکه چطور زندگی کنید دست شما نیست.این بازی روزگار است که چطور مهره شما را در میان شطرنج زندگی بچیند.بخت من از همان روز اول تار بود.هر بار که میخواستم باجگیری کنم از مردی که دستانش از فرط کارکردن پوست انداخته بود و چند خطی بر پیشانیش افتاده بود یاد پدرم می افتادم.پدری که روز و شب برای خانواده زحمت میکشید و هر روز به اندازه یک عمر مویش سفید می گشت.اما آخر هر ماه حتی انگیزه ای برای دریافت حقوقش نداشت چون با آن چندر غاز حتی نمیشد التماس یک غذای خوب را کرد چه برسد به لباسی زیبا,مسافرت تفریحی یا حتی خرج تحصیل و…یک مرد روزی باید تصمیم بگیرد.تصمیم من آن بود که آیا مانند پدرم بایستی شبم را روز و روزم را شب کنم بی آنکه رنگ روزهای خوب را ببینم و یا شب ها حتی اجازه دیدن رویای فردایی بهتر را ببینم و یا اینکه نه, راهی جدید را انتخاب کنم.راهی که کنار تمام خطراتش رویاهایت را به حقیقت میرسانید.من انتخاب خود را کردم…




نام:vito scaletta
متولد: ۱۹۲۵
شغل: گانگستر
ساکن: Empire Bay
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
از دزدی تا جنایت
ویتو آنتونیو اسکالتا در شهر سیسیل ایتالیا در خانواده ای فقیر و رنج دیده متولد شد.پدر او برای کارکردن و ایجاد شرایط بهتر به شهر امپایر بی در آمریکا نقل مکان کرد.اما شرایط تغییری نکرد آنها همچنان با فقر دست و پنجه نرم میکردند.ویتو در مدرسه با فردی با نام جو باربارو اشنا گشت.یک فرد به شدت شکم پرست و اهل تفریح و شوخی و مزاح حتی در بدترین شرایط.جو از ویتو بزرگتر بود و به دلیل بزرگتر بودن اندامش از ویتو میتوانست دفاع کند.به نظر جو دوست خوبی میامد.در درگیریهایی که در دوران رفاقتشان پیش میامد جو به شدت غیرت صرف ویتو میکرد و این موضوع ویتو را بسیار علاقه مند به جو کرده بود.خیلی زود آن دو به دوستانی نزدیک تبدیل گشتند.سال ۱۹۴۳ بود که این دو دوست به قصد شیطنتی میخواستند فروشگاهی را خالی کنند.در همین حین یک افسر پلیس متوجه ماجرا شد و جو توانست فرار کند.ویتو در حین بالارفتن از دیوار تسلیم افسر شد و این جریان اتفاقات جدید و پر فراز و نشیبی را برای وی رقم زد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دزدی که خوب از کشور دفاع کرد
ویتو گزینه زندان و گزینه جنگ را پیش رویش داشت تا اینکه جنگ را برگزید تا اینکه در یکی از عملیاتها جان تعدادی از هم رزمانش را نجات داد و صاحب مدالی نیز شد ولی به شدت در اثر گلوله تانکی آسیب دید و به بهداری منتقل شد و بعد از مدتی به منزل بازگشت.در ایستگاه قطار دوست بچه گیش را ملاقات کرد.جو به گرمی او را در بغل میفشرد و هر دو از دوباره با هم بودن لذت میبردند.ویتو با جو به باری رفتند و بعد از کمی صحبت ویتو به استقبال مادر و تنها خواهرش رفت که بسیار او را دوست میداشت.مادرش نصیحتی را مدام در گوش ویتو میخواند که سراغ جو دیگه نرود زیرا مادرش دلیل تمام مشکلات وی را جو میدید.اما امان از ریسمان رفاقت که که وقتی تنیده شد پاره کردنش بسیار مشکل خواهد بود.ویتو از جنگ بر میگردد به امید روزهایی خوب ولی غافل از آنکه پدر وی آنها را با بدهی فراوانی ترک گفته است.ویتو به خواهرش قول جبران بدهی را میدهد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به نام پدر

بدهی دنیایی بود برای ورود ویتو به منجلابی که از او که در کسوت یک قهرمان جنگ بود یک گانگستر بی رحم و جنایتکار ساخت.شروع کار با آشنا کردن ویتو با دوستان با نفوذ گروه, توسط جو بود.کم کم سرقت اتومبیل و دزدی از فروشگاهها و گوشمالی دادن به یکسری ها و…ادامه پیدا کرد.ویتو پشتش را پر میدید.جیبش را پر میدید.آینده زندگی را با دو دو تا چهارتای خویش پر میدید.همه زندگی برایش معنا پیدا کرده بود.آینده خواهر و مادر خویش را روشن میدید.اما آیا ویتو خیلی خوش بین و خیال باف بود؟ویتو در مسیر کارهایش ناخواسته و ندانسته با فردی که رئیس اتحادیه نیز بود برخورد کرد.برای او کار کرد.برایش باج گیری و آدمکشی کرد.غافل از آنکه این مرد روزی پدر وی را کشته است!ویتو خون یک مشت کارگر ساده زحمت کش را که همانند پدر خویش رنج کشیده بودند را در شیشه کرده بود.تا روزی که متوجه داستان قتل پدرش توسط همان مرد شد.این داستان را همان کارگران برای او بازگو کردند.حال ویتو مانده بود و طب انتقام و یک اسلحه با ضامن کشیده.ویتو انتقام خون پدرش را گرفت.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شروع منحنی بدبختی
ویتو در اثر مسیر دزدیهایش گرفتار چنگال قانون شد.او به زندان افتاد جاییکه هیچوقت دوست نداشت در آنجا باشد و برای نرفتن به آنجا مدالی را نیز در جنگ بدست آورده بود.در زندان دعوا و کشمکش و مبارزه و…با پیرمردی با نام لئو گالانته در زندان آشنا گشت که به نوعی پشتیبان وی نیز بود.او مبارزه کردن را به ویتو آموخت.۱۰ سال بعد وقتی ویتو از زندان ازاد گشت مجددا به گروه بازگشت.بر اثر اتفاقاتی جبران کارهای پیرمرد را نیز کرد و زمانیکه وی محکوم به مرگ توسط گروه کلمنته بود ویتو جانش را خرید.او برای این کار با هنری که از دوستانش نیز بود و برای کشتن لئو مامور شده بود رایزنی کرد.ویتو کم کم به عضو بسیار با اعتماد گروه تبدیل شد و ارتقا رتبه گرفت.اما تنها اشتباهی که او نباید انجامش میداد کافی بود تا همه چیز از هم بپاشد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
درگیری با چینی ها در محله چینی ها

ویتو با هنری و جو قصد مبادله مواد مخدر را داشتند بدون هماهنگی با اعضای گروه و در نتیجه نزول کردن پول گزاف و خرید مواد و باقی ماجرا.در این راه هم پول را از دست دادند و هم هنری بیچاره را توسط قداره ها و قمه های تیز تکه تکه دیدند.به چینی ها حمله کردند و کار بسیار پیچیده گشت.در همین گیر و دار بود که لئو وارد بازی شد.او اوضاع را آرام کرد و به ویتو فهماند که هنری جاسوسی از طرف پلیس بوده است.او ماموریتی را به ویتو داد و در صورت موفقیت قول زنده ماندن او اما در این میان صحبتی از زنده ماندن جو نبود.ویتو کار را انجام داد و …در حالیکه جو و ویتو در دو اتومبیل جداگانه در خیابانها میرفتند ویتو در فکر آن بود که قرار است چه بر سر دوست هرچند ناباب خویش ولی بسیار دوست داشتنی و نزدیکش بیاید.ویتو از لئو میپرسد:پس جو چه میشود؟لئو میگوید:من قولی در رابطه با او به تو نداده ام و…
[b]زندگی یک تجارت نیست…[/i]
[b]منبع:گیمفا
[/i]

در صورت مفید بودن پست از دکمه های [تصویر:  postbit_thx.gif] و [تصویر:  postbit_reputation.gif] استفاده کنید.
۳۰-بهمن-۹۱ ۰۱:۳۰ عصر
مشاهده‌ی وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
آگهی
ارسال پاسخ 


Bookmarks

چه کسانی کسی از این موضوع دیدن کردن
1 کاربردرحال خواندن این موضوع:
cookiemonster1234 (۱۵-خرداد-۹۹, ۰۹:۰۰ عصر)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

Powered by MyBB © 2002-2020
Persian Translation by MyBBIran.com ,My-bb.ir