جنون و انتقام | زندگینامه ALEX MASON
زمان کنونی: ۸-ارديبهشت-۰۳, ۰۲:۳۸ صبح
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
نویسنده: Ashkan
آخرین ارسال: Ashkan
پاسخ ها 1
بازدید 6150

ارسال پاسخ  ارسال موضوع 
جنون و انتقام | زندگینامه ALEX MASON
نویسنده پیام
کاربر حرفه ای
*

وضعيت : آفلاین
ارسال‌ها: 558
تاریخ عضویت: دي ۱۳۹۱

اعتبار: 3
محل سکونت
تهران

بیش از ADSL-2 Mb/S
بازي مورد علاقه
BattleFiled3
تیم محبوب
حالت من

سپاس ها 17
سپاس شده 64 بار در 61 ارسال

سطح: 21
اعتبار: 72 / 518
مهارت: 186 / 17,071
تجربه: 72 / 100

ارسال: #1
new جنون و انتقام | زندگینامه ALEX MASON
هر کس برای خود عالمی دارد.عالمی در خیال دارد.عالمی که دنیایی را به او دهند او آن را با هیچ چیز طاق نخواهد زد.عالم رویای هرکس زیبایی زندگی اوست.یکی معشوقه را میبیند و یکی یار را.یکی دوست را و یکی همدم را.خوب یادگاریست از سوی خدایی که همه چیزش رویای اوست.رویای خداوند روزی انسان بود.رویای انسان خطاکار کم پیش آید که خدا باشد.وای از آن روزی که یار را در آینه رویا ببینیم.آن روز است که لحظه به لحظه زندگی یار میشود انسان و انسان و انسان…
نام: الکس میسون متولد: ۱۹۳۳ وفات: ۱۹۸۹ مرگ بدست: وودز شغل: کاپیتان USMC و مامور CIA
من هم رویایی داشتم.یا شاید هم توهم و خیال.هر چه بود خوب بود.رویای یک دوست نزدیک و یک یار همیشه همراه.هر زمانی که درمانده میشدم رزنو مرد رویاهای من بود که به دادم میرسید.بدجور تار و پود دلم با وجودش تنیده شده بود.بند بند دلم با وجود نازش گره خورده بود.هیچگاه نخواستم بدانم که تمام رویاهای من هیچ وقت حقیقت نداشتند.من بودم و رزنو و دنیایی از رشادتها و فداکاریها.چیزی که از رزنو در یاد داشتم تماما دوستی ناب بود.دوستی که با تمام سلول های وجودم دوستش داشتم.اما سیلی دنیا مرا از خواب بیدار کرد.شیرینی رویا و خیال همیشه ماندنی نیست و به سرعت از زیر زبان انسانها محو میشود.اما به محز نوشیدن جرعه ای تلخی از زهر دنیا تلخی آن تا مدتها در نوک زبانها باقی خواهد ماند.این طبیعت روزگار است.رزنو چه در حقیقت و چه در خیال بارها جان مرا نجات داد.هیچ چیز مانند غرق شدن در دنیای خیالات تلخ و دردناک نیست.هیچ وقت نمیخواستم از خواب خیال بیدار شوم ولی روزی همه بایستی از توهم خویش بیرون آیند…
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خانواده درست و حسابی
الکس در ۳ ژوئن ۱۹۳۳ در فیربنکس در آلاسکا متولد شد.شرایط جغرافیایی منطقه زندگیش بی تاثیر در حضور در جنگ سرد بین آمریکا و روسیه نبود.پدر او از افرادی بود که در جنگ جهانی دوم حضور داشت.الکس در ۲۳ سالگی جایزه ای در مقام یک تک تیرانداز نیز بدست آورده بود.کم کم مقدمات ورودش به USMC فراهم شد.از دوستان دوران خدمت الکس میشود به فرانک وودز اشاره کرد که بیشتر عملیاتها را با هم انجام میدادند.سال ۱۹۵۰ بود که الکس وارد گروههای نیروی دریایی آمریکا برای جنگ در جنوب کره شد که پس از آن نیز وارد نیروهای اطلاعاتی CIA شد.۱۹۶۱ بود که میسون و وودز و شخصی با نام جوزف باومن تحت گروهی از زیرمجموعه CIA تحت عملیات فوق سری سفری به کوبا داشتند تا فیدل کسترو رو از بین ببرند.وودز و الکس به اتاق خواب فیدل راه پیدا کردند و میسون با هدشاتی فیدل رو کشت.بعد خواستند که از راه فرودگاه فرار کنند که الکس از هواپیما بیرون پرید تا مسیر رو پاکسازی کند و بعد توسط فیدل و یاران ارتشیش دستگیر شد! بله فیدل سالم و سلامت بود.او تحت آزمایشات دراگوویچ و دکتری با نام استاینر و همچنین شخصی با نام کراوچنکو قرار گرفت.آن ها مغز وی را شستشو دادند تا از او بر علیه کشورش استفاده کنند و رئیس جمهور کندی را نابود کنند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خشم انتقام
پس از مدتی که الکس در زندان با فرد شجاعی از ارتس سرخ با نام ویکتور رزنو که بعدها بهترین دوست میسون نیز شد ملاقات کرد.رزنو به دراگوویچ و ارتش زیر دستان کراوچنکو خیانت کرده بود و به زندان افتاده بود.در نهایت ویکتور راه فراری را از زندان پیدا کرد و با میسون و باقی زندانیها از زندان در تاریخ ۶ اکتبر ۱۹۶۳ گریختند ما در حین فرار …چیزی که مدام در گوش میسون توسط رزنو خوانده میشد گرفتن انتقام الکس از سه فرد کراوچنکو و دراگوویچ و استاینر بود.میسون همزمان با شستشو شدن مغزش در کشمکش راه انتقام از آن سه نفر و ترور رئیس جمهور بود.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
جایی که نباید بخشید
میسون با شخص جدیدی پس از ورود مجددش در گره آشنا شد.شخصی با نام هادسن.آنها به همراه تعدادی دیگر از افراد گروه دانه دانه دراگویچ و کراوچنکو و استاینر را مانند برگ های خزان پاییزی به زمین ریختند البته خونشان را.در طول مدتی که الکس لا ویکتور در زندان بود خاطراتی از اعمال خبیثانه آن سه نفر را بازگو کرده بود.خاطراتی که بدجوری حس انتقام و خیانت را در رزنو تقویت کرده بود و همچنین آتش خشم میسون را نیز افروخته تر کرد.ساخت سلاح شیمیایی خطرناک و همکاری استاینر و کراوچنکو و انجام آزمایش روی افراد ارتش سرخ منجمله ویکتور.اینها دلیلی بود برای تمام اتفاقاتی که افتاده بود و می افتاد.اما داستان به همین سادگیها هم نبود.الکس مدام در پس چشمان خویش تصویر ویکتور را میدید.اما جریان از این قرار بود وقتی که ویکتور الکس را نجات داده بود در حین عملیا تفرار از زندان در ورکوتا جان خود را از دست داده بود.الکس خود را به جای ویکتور رزنو و همچنین قلب خویش را از آتش انتقام وی پر کرده بود.در موقع مرگ استاینر بود که این مدعا کاملا به چشم آمد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فقط به خاطر چند عدد
الکس و وودز با یکدیگر به ویتنام هم رفتند.اسیر ویتنامی ها هم شدند و یک بازی با اعصاب آنها که زندگی روحیشان را تحت تاثیر قرار دهد.بازی رولت روسی.چیزی شبیه فیلم شکارچی گوزن.یک گلوله در اسلحه و چرخاندن اسلحه و اگر لوله اسلحه به طرف هرکس میافتاد آن فرد بایستی شلیکی انجام میداد.اگر میمرد که هیچ اگر نه بازی برای طرف مقابل ادامه پیدا میکرد.چقدر دردناک است نه؟پس از مرگ دراگویچ,الکس و وودز به سراغ کراوچنکو رفتند و در آن درگیریها الکس جان سالم به در برد و وودز و کراوچنکو با نارنجکی از پنجره به بیرون پرتاب شدند.میسون پس از نابودی دوست نزدیکش رزنو اینبار دوست دوران جوانیش وودز را هم از دست رفته دید.بعد از حمله به کراوچنکو نوشته هایی در دفتر او بود که از مکان یک کشتی خبر میداد.الکس به آنجا رفت و متوجه بمب هایی با نام نووا ۶ شد.همچنین یکسری اعدادی که بر روی یک کشتی که آن ماده را حمل کرد وجود داشت که پس از مرگ استاینر بدست الکس که حتی هادسن و ویور نتوانستند جلوی قتل دکتر را توسط الکس بگیرند آن اعداد را تنها از طریق الکس میشد که بدست آورد.پس قصه وارد فاز جدیدی شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به یاد بیار الکس بیاد بیار…
بعد این جریانات اگر که نمیتوانستند آن اعداد را که از ایستگاه بمب ها خبر میداد پیدا کنند شاید جنگ جهانی سوم اتفاق می افتاد زیرا نمیتوانستند که آن بمب ها را خنثی کنند.به همین دلیل در ایستگاهی هادسن میسون را به صندلی بست و شروع به مرور خاطرات وی از اول تا انتها کرد.با پرسش ها و ایجاد فشارهای روحی و روانی.در نهایت الکس شماره ها را بیاد آورد و همه به آن کشتی که اعداد بر بدنه آن وشته بودند هجوم بردند.الکس اعداد را زمانی بیاد آورد که کاسترو و دراگویچ و کراوچنکو او را دستگیر کرده بودند و ضرباتی به صورت او با پا میزدند و کشتی با اعداد روی بدنه اش درست پشت سر آنها بود.در نهایت به کشتی هجوم برده شد و بمب ها هم خنثی گردید.بعدها الکس به خدمتش در CIA ادامه داد و پس از مدتها با زنی ازدواج کرد و حاصل آن فرزندی با نام دیوید شد.پس از مدتها همسر الکس مرد و دیوید هم مانند پدرش وارد ارتش شد.الکس و دیوید در آلاسکا به زندگی خویش ادامه میدادند تا…
پایان قسمت اول …
منبع:گیمفا
۱۲-اسفند-۹۱ ۰۷:۳۲ عصر
مشاهده‌ی وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
آگهی
ارسال پاسخ 


Bookmarks

چه کسانی کسی از این موضوع دیدن کردن
1 کاربردرحال خواندن این موضوع:
cookiemonster1234 (۱۸-خرداد-۹۹, ۰۲:۴۳ صبح)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

Powered by MyBB © 2002-2020
Persian Translation by MyBBIran.com ,My-bb.ir